پنجره ای روبه تجلی

پنجره ای روبه تجلی

پشت دریاها شهریست که در آن پنجره ها روبه تجلی باز است
پنجره ای روبه تجلی

پنجره ای روبه تجلی

پشت دریاها شهریست که در آن پنجره ها روبه تجلی باز است

عتاب حق تعالی با موسی (,ع)

عتاب کردن حق تعالی با موسی (ع) از بهر آن شبان 


وحی آمد سوی موسی از خدا

بندۀ مارا زما کردی جدا

تو برای وصل کردن آمدی

نی برای فصل کردن آمدی

تا توانی پا منه اندر فراق

أبغض الأشیاء عندی الاطلاق

هرکسی را سیرتی بنهاده ام

هرکسی را اصطلاحی داده ام

در حق او مدح و در حق تو ذم

در حق او شهد و در حق تو سم

ما بری از پاک و ناپاکی همه

از گران جانی و چالاکی همه

من نکردم امر تا سودی کنم

بلکه تا بر بندگان جودی کنم

هندوان را اصطلاح هند مدح

سندیان را اصطلاح سند مدح

من نگردم پاک از تسبیحشان

پاک هم ایشان شوندودرُفشان

ما زبان را ننگریم و قال را

ما روان را بنگریم وحال را

ناظر قلبیم اگر خاشع بود

گرچه گفت لفظ ناخاضع بود

زانکه دل جوهر بود گفتن عرض

پس طفیل آمد عرض جوهر غرض

چند ازین الفاظ و اضمار و مجاز

سوز خواهم سوز با آن سوز و ساز

آتشی از عشق درجان بر فروز

سربسر فکر و عبارت را بسوز

موسیا آداب دانان دیگرند

سوخته جان و روانان دیگرند

عاشقان را هر نفس سوزیدنیست

بر دِه ویران خراج و عشرنیست

گر خطا گوید اورا خاطی مگو

گربود پُر خون شهید اورا مشو

خون شهیدان را ز آب اولی ترست

این خطا ازصد صواب اولی ترست

در درون کعبه رسم قبله نیست

چه غم ارغواص را پاچیله نیست

تو زسر مستان قلادوزی مجو

جامه چاکان را چه فرمائی رفو

ملت عشق از همه دینها جداست

عاشقان را ملت و مذهب خداست

لعل را گر مهر نبود باک نیست

عشق در دریای غم غمناک نیست