پنجره ای روبه تجلی

پنجره ای روبه تجلی

پشت دریاها شهریست که در آن پنجره ها روبه تجلی باز است
پنجره ای روبه تجلی

پنجره ای روبه تجلی

پشت دریاها شهریست که در آن پنجره ها روبه تجلی باز است

رمضان

این دهان بستی دهانی باز شد    
تا خورنده ی لقمه های راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب    
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان زِ نان خالی کنی    
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن    
بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام    
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شب ها خواب را گشتی اسیر    
یک شبی بیدار شو دولت بگیر

شاعر: مولوی